توصیههای رهبرانقلاب برای تقویت مبانی معرفتی دانشجویان
یادداشتی به قلم آقای سیدمهدی بنیطبا، کارشناس مسائل اقتصادی
در طول تاریخ معاصر ما شاید هیچ مفهومی به اندازه حقوق بشر دستمایه سوءاستفاده قرار نگرفته باشد. آمریکا بهعنوان کشوری که بیش از همه شعار حقوق بشر سرداده، در صدر جدول ناقضان این آرمان بشری قرار دارد و در دوران جدید که استعمار دیگر به صورت خشن وقهری نمی تواند اغلب مطامع خود را در نقاط مختلف دنیا دنبال کند، ادعای نقض حقوق بشر را بهانهای قرار داد تا از این طریق بساط تاخت و تاز در کشورهای دیگر را فراهم آورد. این اتفاق نیازمند تغییر چهره مغولهای امروزی بود تا چپاول گران به عنوان دلسوز ملت ها، معرفی شوند. «مغولهای امروزی یعنی غربیها، ظاهر و تاخت و تاز متفاوتی دارند که علاوه بر تاریخ سیاه جنایات آنها در دوره استعمار، در دوره ما نیز با تجهیز سگ هاری مثل صدام به انواع سلاح ها بویژه سلاح شیمیایی برای حمله به ایران، یا پس از آن به وسیله تحریم، مشغول تاخت و تاز هستند.» ۱۴۰۲/۱/۱۶
تجربه ایرانیها از حقوق بشر آمریکایی در دوره پهلوی
ایرانها از دیرباز با حقوق بشر آمریکایی آشنایی دارند! مردم ایران در زمان پهلوی که زمام امور کشور در دست آمریکاییها بود، طعم تلخ حقوق بشر به سبک آمریکاییها را با طرحهایی مانند کاپیتولاسیون چشیدهاند. در واقع «ما حکومت سیاه دیکتاتوری پهلوی را که از پنجههایش خون میریخت و از سر و پایش فساد میتراوید و در زیر سایه آمریکا و با کمک آمریکا و با تکیه به آن کشور، همه این جنایتها را میکرد، از نزدیک لمس کردهایم. حقوق بشر آمریکایی را اینجا دیدهایم.» ۱۳۸۱/۶/۲۴
بمباران حلبچه پشت ماسک حقوق بشری
بعد از انقلاب هم، آمریکا وقتی با پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، حیاط خلوت خود در غرب آسیا را از دست رفته دید، با حمایت همه جانبه از ترور و به خاک و خون کشیدن مردم در خیابان ها و سپس با انواع حمایت های سیاسی و نظامی از رژیم صدام، آشکارا حقوق ملت ایران را نقض و در پی مقابله همه جانبه با انقلاب مردم برآمد.« اینهایی که امروز به اتّهام مصرف موادّ شیمیایی، فلان گروه را، فلان کشور را مورد تهاجم قرار میدهند، رسماً، علناً موادّ شیمیایی را در اختیار صدّام قرار دادند که او بمب شیمیایی درست کند، سلاح شیمیایی درست کند و در جبههها به کار ببرد.» ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
این بمبهای شیمیایی جان دهها هزار نفر را در سردشت و حلبچه گرفت اما نه تنها صدایی از آمریکا در حمایت از حقوق بشر درنیامد، بلکه صدام با حمایت غربی ها به وحشیگری خود ادامه داد، اما غربیها حتی با نقض حقوق بیماران خاص، از ورود داروهای حیاتی به ایران ممانعت کردند.« اینکه یک ملتی را طوری تحریم کنند که نتواند دارو و ابزار پزشکی وارد کند جنایت است و این جنایت از کشوری مثل آمریکا برمیآید.» ۱۴۰۰/۱/۱
حقوق بشرشان را در داعش دیدیم!
کارنامه آمریکایی ها نشان می دهد بجای حقوق بشر، معتقد به حقوق کمپانیها و سرمایهداران بزرگ آمریکایی هستند. در یک دهه گذشته کمی آن طرف تر از مرزهای کشور ما دشمنان حقوق بشر، غول بیشاخ و دُمی را ساختند که با زنده زنده سوزاندن یا غرق کردن انسانها، جلوه دیگری از حقوق بشری آمریکایی را به نمایش گذاشت. «اینها احتیاج پیدا کردند موجودی مثل داعش را به وجود بیاورند که سگ دستآموز آنها بود؛... خودشان گفتند که این را آنها به وجود آوردند؛ اینها بحرانساز هستند. اگر نتوانند بحران ایجاد کنند کارخانههای اسلحهسازی نمیتوانند حدّاکثر استفادهی خودشان را بکنند؛ ناچار باید در دنیا بحرانسازی کنند تا منافع این مافیاها حدّاکثری بشود.» ۱۴۰۰/۱۲/۱۰
مردم آمریکا هم از حقوق بشر آمریکایی در امان نیستند
آمریکایی ها حتی حاضر نیستند به صورت ظاهری، درون ایالات متحده به شعار خود در زمینه حقوق بشر پایبند باشند؛ آنها تنها در یک مورد «بیش از هشتاد نفر از فرقهی داوودیان را که در یک خانه اجتماع کرده بودند، جلوی چشمان مرد و زن و کودک، زنده زنده در آتش سوزاندند.» ۱۳۸۴/۱/۱ علاوه بر اقلیت های مذهبی، رنگین پوستان نیز در خاک آمریکای مدعی حقوق بشر، همواره تحت ظلم و تبعیض دولتی قرار داشته و در روز روشن مورد تعدی قرار می گیرند. «[آمریکا] ادّعای طرفداری از حقوق بشر میکند امّا هر چند روز یک بار در خیابانهای شهرهای آمریکا یک بیگناهی، یک بیسلاحی به دست پلیس آمریکا به خاکوخون میغلتد.» ۱۳۹۴/۶/۱۸
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. بنده هم همانطور که آقای سرلشکر باقری بیان کردند، از این دیدار که بعد از یک فَترَت(۲) طولانی صورت گرفته خوشحالم و امیدوارم که انشاءالله خداوند متعال همهی شما را موفّق بدارد به آنچه مورد رضای او است و آنچه برای خدمت مهم و بزرگ شما ضروری و لازم است. عید نوروز را هم به شما تبریک عرض میکنم. اگرچه حالا نزدیک یک ماه هم از عید گذشته، امّا عید نوروز تا دو سه ماه ادامه دارد، میشود تبریک گفت، اشکالی ندارد.
بیانات جناب آقای باقری هم خیلی بیانات خوبی بود؛ یعنی انتظارات ما از نیروهای مسلّح همین چیزهایی است که ایشان بیان کردند. به اضافهی اینکه در یک جاهایی تدبیر کردید و تصمیم گرفتید ــ که بسیار فکر خوبی است ــ امّا تصمیم نصف کار است؛ نصفِ دیگرِ کار عمل کردن و رفتن و دنبال کردن و مانند اینها است؛ آن تصمیمها را نگذارید که کهنه بشود، بماند، بیات بشود و بتدریج فراموش بشود. تعجّب هم نکنید از اینکه من این توصیه را میکنم، چون این اتّفاق زیاد میافتد؛ در نیروهای مسلّح هم میافتد، در بیرون نیروهای مسلّح هم میافتد. تصمیمگیری میشود، آن کسانی هم که در صدر دستگاه تصمیم میگیرند عازم و جدّی هستند و واقعاً باورشان هست و میخواهند، منتها وقتی که در این طبقاتِ مختلفِ مسئولین و نیروی انسانی میرود به سمت سرپنجهها، همینطور ضعیف میشود و ضعیف میشود، گاهی اوقات هم انجام نمیگیرد! نگذارید اینجوری بشود. این یک.
دوّم اینکه آن چیزهایی را که شروع کردید، دنبالگیری کنید و پیگیری کنید. حالا فرض کنید مثلاً خانهسازی که فلان تعداد خانه را شما شروع کردید؛ خیلی خوب، [امّا] یکی از عیوب این طرحهای سازندگی در کشور ما این است که بیشتر از زمانِ لازم و مقرّر طول میکشد. خب مثلاً حالا یک مجتمع خانهسازی فرضاً در طول سه سال باید تمام بشود؛ نباید بگذارید هفت سال بشود، ده سال بشود. این هم یکی از توصیههای ما است.
چند مطلب را من یادداشت کردهام که به شما برادران عزیز عرض بکنم. یک مطلب راجع به جایگاه شما است. اینکه میفرمایند «فَالجُنودُ بِاِذنِ اللهِ حُصونُ الرَّعیَّة»،(۳) [یعنی] شما حصنید، حصارید برای ملّت و برای جامعه، این خیلی افتخار بزرگی است. چه افتخاری از این بالاتر؟ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نیروهای مسلّح را اینجور توصیف میکنند که اینها حصارهای مستحکمی هستند در پیرامون کشور و ملّت؛ دیگر از این بالاتر، از این مهمتر چیست؟ یک نفر را [اگر] شما تحت سرپرستی قرار بدهید و پناه بدهید، چقدر ارزش دارد؟ این را مقایسه کنید با یک ملّت. یک ملّت را شما تحت حفاظت خودتان میگیرید؛ پس این خیلی جایگاه بالایی است، جایگاه بزرگی است. به همین اندازه هم مسئولیّتآور است؛ مثل همهی چیزهایی که ارزش بالایی دارد، مسئولیّتش هم متوازن با همان ارزش است. یعنی، هم قدر خودتان را، قدر این کار را، این شغل را، این مسئولیّت را بدانید، هم به مسئولیّتهایش حسابی تن بدهید؛ یعنی شانهها را زیر بار این مسئولیّت ببرید و در این زمینه کار کنید.
یک نکتهی بعدی این است که خوشبختانه نیروهای مسلّح ما رو به پیشرفتند؛ همهی شاخصهای مورد نظر، این را نشان میدهد. نه اینکه نقص نداریم؛ چرا، در این تردیدی نیست؛ نقص داریم، ضعف داریم، امّا مهم این است که حرکت به سمت جلو است؛ این قطعی است. توقّف نیست، پیشرفت هست؛ این نکتهی بسیار مهمّی است، نگذارید این را از دست بدهید. توقّف هم مثل عقبگرد است، هیچ فرقی نمیکند؛ قانع به وضع موجود نباشید، بخواهید پیش بروید. حالا من تعبیر «تحوّل» کردم؛(۴) تحوّل نقطهی بالایی و فوقانیِ این تحرّک است. آنچه لازم است تحرّک است؛ تحرّک به سمت جلو، پیشرفت. نگاه کنید ببینید در همان بخشی که شما هستید، چه کار میتوانید در این زمینه انجام بدهید.
یک نکتهی بسیار مهم آمادگی است. حالا ایشان اشاره کردند به بازیهای جنگ.(۵) خب مهم است؛ یعنی بازیهای جنگ را در آن بخشی که نیروهای مسلّحِ دشمن متعهّدش هستند ــ در همهی بخشهایش؛ بخش هواییاش، بخش زمینیاش، بخش دریاییاش، بخش امور امنیّتیاش، بخش نفوذش ــ در همهی زمینههایی که در حوزهی کار نیروهای مسلّح قرار میگیرد، باید آمادگی داشته باشید. وقتی تهدید هست، باید آمادگی وجود داشته باشد. تهدید هم همیشه هست، چون نمیشود زمانی را فرض کرد [که تهدید نباشد]؛ میشود زمانی را فرض کرد که صلح باشد و جنگ نباشد، امّا اینکه زمانی را فرض کنیم که تهدید اصلاً نباشد، به نظر من چنین چیزی میسّر نیست و پیش نمیآید. بنابراین، همیشه باید آمادگی وجود داشته باشد. این «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم» این است دیگر؛ یعنی آماده کنید؛ «اَعِدّوا» [یعنی] آماده کنید. چقدر آماده کنید؟ «مَا استَطَعتُم»؛ هرچه میتوانید، هرچه در توان شما است، «مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل». همین آمادگی، خود نفْس آمادگی، بازدارنده است؛ خود نفْس آماده بودن [بازدارنده است]. لذا در همین آیه هم میفرماید «تُرهِبونَ بِهِ»؛ به این اِعداد، به این آماده بودن، تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَهِ وَ عَدُوَّکُم؛(۶) یعنی وقتی که شما آماده هستید و دشمن احساس میکند شما آمادهاید، خود نفْس این بازدارنده است. در هوایی بازدارنده است، در پدافند بازدارنده است، در این گردش دریایی بازدارنده است، در تمرینهای نظامی و رزمایشهای نظامی که در دریا و زمین انجام میدهید بازدارنده است؛ در همهی بخشهای مختلف همینجور است. بنابراین، آمادگی را حفظ کنید که دشمن ببیند.
این تهدیدی که من گفتم، از ناحیهی کیست؟ این هم یک نکتهی مهمّی است. اشتباه نباید بکنیم. انسان گاهی میبیند که مثلاً فرض کنید یک قدرت کوچک و کماهمّیّتی یک حرفی میزند، یک اقدامی میکند، ذهن انسان متوجّه میشود به او. مشغول نشویم به این دشمنیهای جزئی؛ ببینیم چه کسی پشت صحنه است، چه کسی اصل طرّاحی را بر عهده دارد؛ این مهم است. پشت همهی این جنگافروزیهایی که در منطقهی ما و مناطق دیگر جهان انجام میگیرد، قدرتهای بزرگند. حالا مثلاً امروز در اروپا اوکراین درگیر جنگ است؛ این جنگ را چه کسی راه میاندازد؟ اینها را چه کسی برنامهریزی میکند و طرّاحی میکند؟ در سوریه همینطور، در لیبی همینطور، در سودان همینجور، در جاهای دیگر همینطور. اینهایی که اتّفاق میافتد، این جنگهایی که وجود دارد، یک طرّاحیهایی پشت صحنه دارد؛ اینها را نمیشود انسان حمل کند بر [عوامل جزئی]. آن طرّاحان چه کسانی هستند؟ آن نیروهای شریرِ بینالمللی هستند که ما از آنها تعبیر میکنیم به «استکبار»؛ «استکبار» یعنی همان نیروهای شریر و متجاوز و افزونطلب بینالمللی که به هیچ حدّی قانع نیستند. اینها نگاه میکنند برنامهریزی میکنند میبینند اینجا احتیاج است به اینکه یک دعوایی راه بیفتد برای اینکه فلان جا سود ببرند؛ این دعوا را اینجا راه میاندازند برای اینکه مثلاً سودش را آنجا ببرند! اینها را باید توجّه کرد و پشت صحنه را باید دید.
برنامهریزیهای دشمن هم به نظر من برنامهریزیهای بلندمدّت است. ما فقط نگاه نکنیم به اینکه حالا مثلاً برای این پنج سال یا این ده سال علیه ما [چه فکری کردهاند]؛ نگاه کنیم ببینیم در بلندمدّت چه فکری کردهاند. غالباً برنامهریزیها برنامهریزیهای بلندمدّت است؛ آدم این را میفهمد. اینها از بلندمدّت و میانمدّت، همهجور دارند و بدون نقشه کار نمیشود. من نگاه میکنم میبینم مثلاً حدود ۲۲ سال پیش، دو عملیّات در شرق و غربِ ما با فاصلهی کوتاهی انجام گرفته؛(۷) خب این نمیتواند تصادفی باشد؛ با یکی بیش از ۱۳۰۰ کیلومتر مرز داریم، با یکی بیش از ۸۰۰ کیلومتر مرز داریم؛ ناگهان در شرق و غرب ما آتش بلند میشود. ما هم دخالتی نداریم، کناریم، امّا عوامل مستکبر وارد میشوند، جنگ راه میاندازند، جنگ جدّی. اتّفاقی که در عراق افتاد، ورود آمریکاییها، شوخی نبود؛ یک جنگِ واقعیِ همهجانبهی کاملاً جدّی بود که همهی نیروی زمینی و همهی نیروی هوایی آمریکا به کار افتاد در عراق. در افغانستان هم تقریباً همینجور؛ آن را هم با یک فاصلهی کمی زودتر از عراق شروع کردند. خب این تصادفی است؟ اینکه در شرق ایران و غرب ایران یک چنین اتّفاقی بیفتد در فاصلهی کوتاه، این یک چیز تصادفی است؟ قطعاً نمیتواند تصادفی باشد؛ این یک فکری پشت سرش است. ممکن است حالا در عراق هم اینها یک منافعی داشته باشند یا در افغانستان هم یک منافع ضعیفی داشته باشند، امّا این منافع ایجاب نمیکند یک چنین جنگی را. هدف این جنگ، ایران اسلامی است؛ آدم وقتی نگاه میکند، شک پیدا نمیکند که هدف این دو جنگ، ایران اسلامی بود، حالا به شکلهای مختلف و با تحلیلهای مختلف که تحلیلهایش سخت هم نیست، آدم میتواند بفهمد. بهانهی واهی میگیرند؛ مثلاً یک بهانهای در آنجا، یک بهانه هم آن طرف میگیرند وارد میشوند، یک جنگ راه میاندازند. اینها را باید توجّه کرد که دشمن ما کیست.
حالا خوشبختانه چون بنیهی انقلاب بنیهی قویای است ــ اینکه من بارها تکرار میکنم،(۸) خواهش میکنم روی این فکر بشود؛ بنیهی انقلاب خیلی قوی است، پایههای انقلاب خیلی محکم است ــ به همین دلیل در هر دو قضیّه طرف مقابل شکست خورد؛ یعنی به طور واضح شکست خورد و شکستش همراه بود با توسعهی دستوبال جمهوری اسلامی؛ چیزی که آنها نمیخواستند، چیزی که آنها فکرش را نمیکردند. خدا رحمت کند شهید سلیمانی را که خب نقش او در این قضیّه نقش واقعاً بینظیری بود؛ من که از نزدیک در جریان کارها بودم، میدانم. خدا انشاءالله درجاتش را عالی کند.
خب، دشمن شکست خورد، در حالی که برنامهریزی شده بود. حالا ما از اینجا یک نتیجهای بگیریم؛ نتیجه این است که محاسباتِ بظاهر محکمِ قویِ همهجانبهی دشمن کاملاً قابل شکست خوردن است؛ این را ما فراموش نکنیم. در همهی محاسباتی که ما الان میکنیم، این را جزئی از محاسبات خودمان قرار بدهیم که درست است که دشمن دستگاه اطّلاعاتیاش قوی است، دستگاه محاسباتیاش قوی است، نیروهای مسلّحش خوبند، پول هم که زیاد دارد، اینها همه به جای خود محفوظ، امّا کاملاً امکانپذیر است که انسان محاسبات او را به شکست دچار کند، مواجه کند با شکست. اگر عقلایی وارد بشویم و کار را رها نکنیم و دنبال کنیم، همهی تلاشهایی که دشمن میکند قابل شکست است.
حالا یک نمونهاش، الان همین رژیم صهیونیستی [است] که جلوی چشم است و همهی دنیا دارند میبینند. آن سال ماه رمضان عملیّات [علیه] فلسطینیها انجام گرفت و خب عملیّات مهمّی هم بود و خیلی هم خسارت به فلسطینیها وارد شد ــ در محلّهی شیخ جرّاح و مانند اینها ــ واقعاً به اینها ظلم کردند؛ [امّا] از دنیا صدایی بلند نشد ــ من یادداشت کردم، یادداشت آن سال را مراجعه کردم ــ آنجا انسان گلایه پیدا میکرد که در دنیا واقعاً هیچ صدایی [بلند نشد] نه از این دستگاه حقوق بشر، نه دیگران؛ در روز قدس جدّاً [تنها] از اینجا، و یک جاهای دیگر هم کم و بیش یک حرکاتی شد. امسال شما ببینید در مقابل این حرکاتی که اسرائیل دارد انجام میدهد در دنیا چه خبر است؛ در خود آمریکا راهپیمایی میشود، در انگلیس راهپیمایی میشود، به خودروی رئیس رژیم صهیونیستی از طرف مردم اروپا حمله میشود. الان در همین قضایا موضعگیریهایی که در دنیا شده، موضعگیریهای خوبی است، به نفع فلسطینیها و علیه [اسرائیلیها]. اینها خب نشاندهندهی یک حقایقی است که نباید اینها را از نظر دور داشت و شکستپذیری دشمن را و قابل نقض بودن محاسبات دشمن را از این بایستی فهمید.
البتّه از مکر دشمن هم نباید غافل شد؛ یعنی ما در هیچ مرحلهای از پیشرفتها و موفّقیّتهایمان دیگر بالش نرم زیر سرمان نگذاریم که فکر کنیم دیگر حالا تمام شد؛ نه، آن بیداری، آن اِعداد و آمادگی که اوّل گفتیم [باید باشد]. البتّه مراکز فکری در داخل نیروهای مسلّح به نظر من مسئولیّت بزرگی دارند؛ باید فکر کنند. من یک وقتی به شماها گفتهام که راهبردسازان و به تعبیر رایج فرنگی، استراتژیستهای نظامی ما شماها هستید؛ باید بنشینید طرّاحی کنید، طرّاحی مبتکرانه بکنید برای مقابله. دائم باید در فکر طرحهای جدید، کارهای جدید، کارهای مهم، البتّه عقلایی [باشید که] با توجّه به ظرفیّت منطقه، با توجّه به ظرفیّت کشور و مانند اینها بایستی انجام بگیرد.
بههرحال راه، راه خوبی است، کار، کار خوبی است، شغل، شغل پُرافتخاری است و کمک الهی هم انشاءالله پشتِ سر شما است. به خانوادههایتان، به همسرانتان، به فرزندانتان از قول بنده، هم سلام برسانید، هم تبریک بگویید، هم از صبری که در قبال شماها میکنند تشکّر کنید. واقعاً از صبری که زنهای شماها میکنند و شماها که میروید مشغول کار و جلسات پیدرپی و مانند اینها [میشوید همراه با] خطر، آنها در خانه مشغول کارهای خودشان هستند، تشکّر فراوان بکنید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
سال ۱۴۰۲ از سوی رهبر انقلاب به عنوان سال «مهار تورم، رشد تولید» نامگذاری شد. حضرت آیتالله خامنهای در دیدار رمضانی مسئولان نظام مشارکت مردم در اقتصاد را یکی از الزامات تحقق شعار سال ۱۴۰۲ دانستند و تأکید کردند: «یکی از مهمترین الزامات اجرای این شعار، مشارکت دادن مردم است؛ این یک مسئلهی تعیینکننده است، مسئلهی بسیار مهمّی است. ما در این [بخش] ضعیف عمل کردهایم؛ در طول این سالهای متمادی، انصافاً ضعیف عمل کردهایم. اگر چنانچه بتوانیم نه در حرف که دائماً گفتهایم، [بلکه] در عمل ــ که حالا مختصری توضیح میدهم ــ مشارکت مردم را جلب کنیم، رشد تولید قطعی خواهد بود. آن چیزی که قطعاً رشد تولید را به وجود میآورد، حضور مردم در تولید است؛ در بخشهای مختلف، و از تولیدات اندک و کوچک تا تولیدات بزرگ به وسیلهی مردم [انجام شود]. خود همین رشد تولید، تأثیر میگذارد در مهار تورّم؛ یعنی روی آن هم اثر میگذارد.» ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
رسانه KHAMENEI.IR در گفتوگو با دکتر حمیدرضا حاج بابایی، رئیس کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی به بررسی وظایف قوای سهگانه و اهمیت مشارکت مردم در اقتصاد برای تحقق شعار سال ۱۴۰۲ پرداخته است.
رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی نوروزی در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی بر ضرورت ایجاد تحوّل برای پیشرفت در کشور تأکید کردند و فرمودند: «تحوّل یعنی چه؟ تحوّل یعنی دگرگونی. میخواهیم چه چیزی دگرگون بشود و تغییر پیدا کند؟ مهمترین مسئله این است. دشمنان نظام اسلامی هم میگویند دگرگونی، آنها هم دنبال دگرگونی هستند... آنچه دشمن دنبالش است و اسمش را دگرگونی میگذارد، عبارت است از تغییر هویّت جمهوری اسلامی.» ۱۴۰۲/۰۱/۰۱
در بیست و هفتمین روز از ماه رمضان المبارک ۱۴۴۴(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
انتظار من هم از این جلسه همین بود که سخنان متقن با ادبیات خوب مطرح بشود و الحمدلله شد. ممکن است من مواردی با این حرفهایی که شماها زدید و آنچه شما گفتید موافق نباشم، امّا از کیفیّت بیان، از نظم مطالب عمیقاً خوشحالم و خدا را شکر میکنم. خب آخر ماه رمضان هم هست، شماها هم فرصت داشتید که بنشینید فکر کنید، مطالعه کنید و مطالب را منظّم کنید. اگر وقت بود، من حرفی نداشتم که ده نفر دیگر هم صحبت کنند؛ منتها بتدریج نزدیک افطار میشود و حرفها میماند و جلسه نصفهکاره میماند.
من قبل از آنکه شروع کنم به عرایض خودم، اوّل دو سه مطلب دربارهی همین مطالبی که حضرات فرمودید عرض بکنم. اوّلاً بعضیها به من سلام رساندند؛ من خواهش میکنم سلام من را به آن برادران و خواهرانی که به وسیلهی شما به من سلام رساندند برسانید، بخصوص خانوادهی شهدا. راجع به تولّد این حقیر، اصلاً قابل اعتنا نیست؛ حادثهی بسیار کماهمّیّت و کوچکی است. مطالبی [هم] که به عنوان اعتراض، اشکال، پیشنهاد گفته شد، قابل بحث است؛ خب اینها کجا باید بحث بشود؟ یعنی اینجور نیست که خیلی روشن و قطعی باشد؛ بالاخره قابل خدشه است، قابل مباحثه است. به نظر من اینجور رسید که اگر ما همین پیشنهادهای شما را به سازمان برنامه [و بودجه] محوّل کنیم ــ که علیالظّاهر یک تحرّک جدیدی هم داخلش پیدا شده ــ تا رسیدگی کنند، این کار خوبی است؛ شما مطالب را به آنها منتقل کنید یا ما واسطه بشویم، دفتر ما واسطه بشوند منتقل کنند و از شما بخواهند بروید صحبت کنید، بحث کنید و انشاءالله به یک نقطهی قابل قبول و مشترکی برسید.
در مورد مسئلهی خصوصیسازی که بعضی از دوستان گفتند و تکرار کردند، و بیرون هم همانها را میگویند، این منطقی که شما بیان کردید، منطق درستی نیست. حالا بد عمل کردند؛ خب بله، هر قانون خوبی را ممکن است بد عمل کنند. اینکه ما امکانات کشور، امکانات تولیدی، کارخانجات، اینهایی را که خوب عمل میشده، بدهیم دست دولت، که دولت نمیتواند دستگاههای تولیدی و بنگاههای تولیدی بزرگ را اداره کند؛ دولت نمیتواند؛ مشکلات به وجود میآید، فساد به وجود میآید؛ چقدر در این چند سال این مسائل پیش آمده. راه [حلّ] این [مسائل] فقط خصوصیسازی بود؛ واقعاً هیچ چارهی دیگری وجود نداشت. و این کار ناگهان انجام نگرفت؛ با فکر، با مطالعه، با پیشبینی، با ساعتها بحث کردن انجام گرفت. بله، من قبول دارم که آن توقّعی که بنده از خصوصیسازی داشتم، تا حالا برآورده نشده، امّا کارهای خوبی هم انجام گرفته. اینکه شما میگویید بنگاه دولتی را به بخش خصوصی دادهاند، آن [بنگاه] دلارش را به دولت برنمیگرداند، این درست نیست. آن که دلار را برنمیگرداند، همان بنگاهِ فعلاً دولتی است؛ این اشکالی است که خود من همین اخیراً به مسئولین دولتی گفتم،(۲) تکرار کردم و این را چند بار مطرح کردم؛ یعنی خود آن بنگاههای دولتیای هستند که تجارت میکنند، کار میکنند، با خارج هم معامله دارند، [امّا] دلارشان را به بانک مرکزی برنمیگردانند؛ یعنی مربوط به بخش خصوصی نیست. البتّه بخش خصوصی هم اشکالاتی دارد؛ مراقبت میخواهد، دقّت میخواهد، رعایت میخواهد؛ اینها لازم است؛ شکّی نیست.
در مورد جلسهی اقتصادی سران قوا، اوّلاً این یک امر دائمی نیست، یک امر موقّت است؛ ثانیاً برای مقاصد خاصّی است؛ من چهار مورد را معیّن کردم و به آنها گفتم: یکی مسئلهی بودجه است؛ تنظیم بودجه و اصلاح ساختار بودجه که یکی از مشکلات بزرگ ما همین مسئلهی ساختار بودجه است؛ و سه مورد دیگر؛ هدف این جلسه این بوده. البتّه تا حالا آنطور که باید و شاید پیش نرفته، امّا علاجش تعطیل کردن نیست؛ علاجش این است که ما دنبال کنیم تا این کارها انجام بگیرد. بعضی از مسائل هست که اشکالش در عدم توافق مسئولان سطوح بالا است؛ خب این را چهجوری حل کنیم؟ حلّش به همین است که بگوییم دُور هم بنشینید بحث کنید و یک تصمیم واحدی بگیرید و اقدام بکنید؛این [تشکیل شورا] ناشی از این است.
به هر حال، امیدواریم که انشاءالله آنچه شماها میخواهید و میگویید ــ و من میدانم که دلی میگویید، آنچه میگویید واقعاً عقیدهتان است که میگویید ــ خدا توفیق بدهد آن مقداری که من به عهده دارم انجام بگیرد، آن مقداری [هم] که مسئولینِ دیگر به عهده دارند انشاءالله انجام بگیرد. ادبیّات نطقهای امروز عالی بود؛ یعنی کاملاً خوب و سنجیده بود. و من روی مسئلهی «بیان مطلب با ادبیّات خوب» تکیه دارم؛ این تأثیر میگذارد.
خب، ماه رمضان بهار معنویّت و عبادت است که دارد تمام میشود دیگر، منتها ماهرمضانهای دیگری انشاءالله شما در پیش دارید؛ دهها ماه رمضان شما جوانها در پیش دارید، باید استفاده کنید؛ بهار معنویّت، بهار عبادت. جوانی هم بهار است، بهار عمر است. پس جوان در ماه رمضان بهار مضاعف دارد، بهار در بهار دارد؛ از این استفاده کنید. خیلی فرق است بین بهرهای که شما میتوانید از شب قدر ببرید با کسی که در سنین بنده و امثال بنده است؛ شما خیلی بیشتر میتوانید استفاده کنید؛ این را مغتنم بشمرید.
این دوگانهی زیبا، یعنی تلاقی دو بهار، یک جای دیگر در دوران دفاع مقدّس رخ داد؛ آنجا هم دو فرصت تعالی و عروج، مشترکاً در کنار هم قرار گرفتند. خب جبههی دفاع یعنی جبههی دادن جان؛ یعنی کسی که آنجا میرود، غالباً آماده است که جانش را یا سلامتش را هدیه کند؛ این خیلی گذشت بزرگی است. همهی کسانی را که در این گذشت وارد میشوند، جبهه عروج میدهد و اوج معنوی میدهد، لکن آنهایی که رفتند ــ که غالباً هم جوان بودند ــ مسئله برایشان جور دیگری بود. این جوانهایی که وارد میدان جنگ شدند، حرکتشان و اوجگیریشان جوری بود که فردی مثل امام راحل، امام بزرگوار، که سالهای متمادی سلوک و عرفان را تجربه کرده بود، به حال آنها غبطه میخورد! من نمیدانم شماها این کتابهای شرح حال شهدا را میخوانید یا نه؛ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم؛ برای من حقیقتاً استفاده دارد. من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد که شرح حال این شهدای عزیز را، بخصوص بعضیشان را که خیلی معنویّت دارند، بخوانید؛ اینها استفاده کردند. به نظر من شما از ماه رمضان استفاده کنید؛ حالا دو سه روز بیشتر نمانده، لکن در آینده سالهای متمادی انشاءالله در پیش دارید، از حالا خودتان را برای ماه رمضان بعد آماده کنید.
خب، من یک نصیحتی را بارها کردهام، حالا خوشبختانه دیدم دو سه نفر از این دوستانی هم که اینجا صحبت کردند همان را تکرار کردند ــ که مورد تأیید کامل بنده است ــ و آن، اینکه جماعت دانشجو و مجموعههای دانشجویی به یک تفکّر زیربنایی محکم احتیاج دارند. این نیاز قطعی آنها است؛ این نصیحت همیشگی من بوده؛ باز هم من همین را میخواهم تأکید کنم. اگر مبانی معرفتی یک جوان، بخصوص جوان دانشجو مستحکم باشد، دل او قرص میشود، گام او استوار میشود، حرکت او استمرار پیدا میکند، دیگر خستگی وجود ندارد. اطمینان دل موجب میشود که ایمان هم افزایش پیدا کند، خود ایمان اطمینان میآورد؛ اطمینان دل و سکینهی قلب هم ایمان را افزایش میدهد. هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا ایماناً مَعَ ایمانِهِم؛(۳) قبلاً مؤمن بودند امّا وقتی این آرامش قلبی را خدای متعال به آنها داد به خاطر تکیهی به واقعیّات معنوی و الهی، این ایمان افزایش پیدا میکند.
خب، حالا این مبانی معرفتی چه چیزهایی است؟ در اسلام مبانی معرفتیِ شخصی، قلبی، اجتماعی، سیاسی، بینالمللی [وجود دارد]؛ همهی اینها در اسلام هست؛ مسئلهی آزادی یکی از مبانی معرفتی است که در اسلام مطرح شده؛ مسئلهی عدالت یکی از مهمترین مسائل معرفتی است. اینها را باید حل کرد؛ جوان دانشجو بایستی روی اینها فکر کند، کار کند و به عمق برسد. کتاب بخوانید، نهجالبلاغه بخوانید، در تلاوت قرآن تأمّل کنید. حالا فرض کنید در مورد عدالت؛ البتّه یک مصداق مهمّ عدالت رفع نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و مانند اینها است امّا فقط این نیست؛ این یک قلم عمدهاش است. عدالت از قضاوتهای شخصی ما شروع میشود؛ عدالت از عمل شخصی ما، حرف زدن ما، داوریهای ما در مورد اشخاص، در مورد کارها شروع میشود. وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلی اَلّا تَعدِلوا اِعدِلوا؛(۴) اگر با کسی مخالفت هم داریم، دشمنی هم داریم، جدایی فکری هم داریم، دربارهاش نباید ظلم کنیم. مصیبتبارترین مسائل این است که یک وقتی یک کافری روز قیامت یقهی بنده را بگیرد که آقا، تو به من در فلان جا ظلم کردی؛ یعنی واقعاً دیگر از این چیزی سختتر نیست! یا دشمن خدا روز قیامت حقّی به گردن من پیدا کند، یقهی ما را بگیرد بگوید شما ظلم کردید. یعنی عدالت اینجوری است. عدالت بینالمللی؛ این مبارزهی با استکبار که ما مدام تکرار میکنیم، یکی از مهمترین مصادیق عدالت است. بعضیها دنبال عدالت هستند امّا فکر نمیکنند که مبارزهی با استکبار و آمریکا و صهیونیسم هم جزو مصادیق عدالتطلبی است؛ هست. این [جور] است.
آزادی؛ آزادی خیلی مهم است. مهمترین بخش نظریّهی آزادی در اسلام، آزادی از این چهارچوب مادّه است. نگاه مادّی میگوید شما یک روز دنیا آمدید، چند سال هم زندگی میکنید، بعد هم معدوم میشوید، همهی ما محکوم به معدوم شدن هستیم. در این قفس مادّی، یک آزادیهایی به شما میدهند؛ آزادی شهوت، آزادی غضب، آزادی ظلم، همه جور آزادی؛ این آزادی نیست. آزادی، آزادی اسلامی است؛ اسلام ما را در چهارچوب مادّه محصور نمیکند. خُلِقتُم لِلبَقاءِ لا لِلفَناء؛(۵) شما برای ماندن خلق شدهاید، آفریده شدهاید، نه برای از بین رفتن. ما معدوم نمیشویم، از بین نمیرویم. مولوی میگوید:
وقتِ مردن آمد و جستن ز جو
کلّ شیء هالک الّا وجهه(۶)
مردن، آخرِ کار نیست؛ مردن شروع یک مرحلهی جدید، [و در واقع] مرحلهی اصلی است. وقتی شما با این نگاه، نگاه کردید، آنوقت میتوانید اوج بگیرید و دیگر برای حرکت شما، برای پیشرفت شما، برای تعالی شما حدّی وجود ندارد؛ این آزادی است. همهی آزادیهای زندگی، [اعمّ] از آزادی شخصی، آزادی عقیده، رها شدن از اسارتِ تحجّر و جمود و خمود و عقبماندگیهای گوناگون و تعصّبات بیمورد و رهایی از اسارت ابرقدرتها و رهایی از اسارت دیکتاتورها، ناشی از این مبنای آزادی اسلامی است؛ باید روی اینها فکر کنید، باید روی اینها کار کنید. راهکارش هم این نیست که حالا بنده بیایم مثلاً نیم ساعت با شما صحبت بکنم؛ باید خودتان باید کار کنید؛ باید فکر کنید، کتاب بخوانید.
یا مسئلهی «انتظار فرج»؛ یکی از مبانی مهمّ این مبانی فکری و دینی ما انتظار فرج است. انتظار فرج یعنی همهی سختیها قابل برداشته شدن و برطرف شدن است. نه اینکه بنشینید انتظار بکشید؛ [بلکه] دل شما گوشبهزنگ باشد. همینطور که در قضیّهی حضرت موسیٰ به مادرش گفته شد: اِنّا رادُّوهُ اِلَیکِ وَ جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلین؛(۷) این بچّه را به تو برمیگردانیم و او را هم از مرسلین قرار میدهیم و نجاتتان خواهد داد؛ این، بنیاسرائیل را مستحکم کرد. بنیاسرائیل در مصرِ فرعونی، سالهای متمادی، مقاومت کردند؛ البتّه بعد خراب شدند، امّا سالها مقاومت کردند. همین مقاومت بود که موسیٰ را آورد و حرکتش را آغاز کرد و دنبال او راه افتادند و به نابودی فرعون و فرعونیان منتهی شد؛ این، انتظارِ فرج است. انتظار فرج یعنی انتظار برطرف شدن همهی نقصهایی که شما الان گفتید؛ ده برابر این هم نقص وجود دارد که شما نگفتید. انتظار فرج یعنی این، یعنی آماده بودن، فکر کردن، بنبست نپنداشتن؛ بنبستانگاری خیلی چیز بدی است. این معنای انتظار فرج است؛ اینها را بایستی در نظر داشته باشید.
البتّه خدای متعال در قرآن مکرّر گفته؛ کَتَبَ اللهُ لَاَغلِبَنَّ اَنا وَ رُسُلی.(۸) «کَتَبَ اللَه» یعنی قانون قطعی خدا است که راه پیغمبران غلبه پیدا خواهد کرد و دیگر بحثی ندارد. اِنَّ اللهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا؛(۹) خدا از مؤمنین، دفاع خواهد کرد؛ در این هیچ تردیدی نیست. یا «وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّة»؛(۱۰) در این هیچ تردیدی وجود ندارد؛ این قول خدای متعال است. خود ما واقعیّتها را هم دیدهایم؛ حالا ما اینها را یک روزی از قرآن و نهجالبلاغه و صحیفهی سجّادیّه نقل میکردیم امّا در زندگی خودمان [دیدهایم]. حالا شماها هنوز خیلی جوانید و انشاءالله به قدری که بنده سن کردهام،(۱۱) ده بیست سال هم بیشتر سن کنید، خواهید دید موارد زیادی را. ما در این سنّ خودمان دیدیم؛ پیروزی انقلاب را دیدیم که این، غلبهی حق بر باطل بود. کسی فکر نمیکرد، هیچکس اصلاً تصوّر نمیکرد. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت؛ گفت آن روزی که امام گفت «شاه باید برود»،(۱۲) ما گفتیم: «آقا چه حرفهایی میزند»! خب، آقای طالقانی آدم کوچکی نبود؛ یعنی کسی مثل مرحوم آیتالله طالقانی، یک مبارز عمیق عریق سابقهدارِ آنچنانی، امیدوار نبود، امّا شد؛ انقلاب پیروز شد؛ لَاَغلِبَنَّ اَنا وَ رُسُلی.
یا جنگ تحمیلی؛ خب شماها نبودید، ندیدهاید. جنگ تحمیلی حادثهی عجیبی بود؛ همه علیه ما [بودند]؛ آمریکا علیه ما، شوروی علیه ما، ناتو علیه ما، کشورهای مسلمان علیه ما، همسایهمان ترکیه علیه ما؛ همه! [ولی] ما پیروز شدیم. در یک چنین جنگی که همه علیه ما بودند، ما پیروز شدیم. پس بنابراین تجربههای ما هم همین را نشان میدهد. انتظار فرج یعنی این. انتظار فرج فقط این نیست که منتظر بنشینیم دعا کنیم که خدا حضرت را برساند؛ که البتّه این یکی از کارهای واجب است؛ باید دعا کنیم، باید بخواهیم، دنبال کنیم؛ امّا فقط این نیست. انتظار فرج یعنی در همهی کارهایی که مشکلی وجود دارد، باید فرضِ وقوعِ فرجِ موردِ نظرِ ما یکی از فرضهای مسلّمی باشد که هست؛ انسان منتظر باشد. البتّه شرایطی دارد؛ باید کار کنیم. انتظار فرجِ خوردن نان با رفتن به نانوایی و خریدن نان و آوردن است دیگر، وَالّا با نشستن که نان خودش نمیآید. باید یک حرکتی انجام بگیرد تا اینکه انتظار فرج انجام بگیرد. اینها آن مبانیای است که [کار، لازم دارد]؛ از این قبیل مبانی زیاد است؛ یا مبنای توحید ــ حاکمیّت غیر خدا ممنوع؛ توحید یعنی نفی حاکمیّت غیر خدا ــ و امثال اینها که خب زیاد است. روی این مبانی باید کار کنید؛ بخصوص شما تشکّلها روی این مبانی کار کنید. روی یک نقطهی محدود هم متمرکز نشوید؛ وسیع نگاه کنید، همهی مسائل را ببینید. به نظر من همین که اینجا اسم آوردند از مرحوم شهید مطهّری، شهید بهشتی، مرحوم آقای مصباح و امثال اینها، خوب است، [کتابهایشان] کتابهای خوبی است. و تجربهی جوانهای ما هم خوب است. حالا مثلاً فرض کنید یک جوان بسیجی در نزدیکی تهران تلاشی دارد، فعّالیّت دارد، مثل شهید مصطفیٰ صدرزاده. دو سه کتاب دربارهی ایشان نوشته شده که من خواندهام؛ خب [آنجا] آدم میبیند که چطور بیتاب است در کار کردن و حرکت کردن. انسان اینها را نگاه کند و پیش برود. این نکتهی اوّلی بود که عرض کردم.
چند مطلب دربارهی دانشجوها میخواهم عرض بکنم. (باید سریع بگویم بلکه به [همهی] اینها برسیم.) نقطهی اوّل این است، این را شما بدانید، نظر قطعی و حتمی من این است: فعّالیّتهای دانشجویی مثل خود دانشجو یک فرصت است برای کشور. اینکه حالا بعضیها از فعّالیّتهای دانشجویی یا هر جور فعّالیّتی که [انجام میشود] ــ البتّه فعّالیّت سالم؛ حالا به بعضی از آفتهایش اشاره میکنم ــ ممکن است احساس تهدید بکنند، اشتباه میکنند؛ فعّالیّت دانشجویی برای کشور یک فرصت است؛ مطالبات دانشجویی فرصت است؛ زبان دانشجو فرصت است؛ این احساس مسئولیّتی که دانشجوها دربارهی حوادث کشور میکنند، فرصت است. اینکه شما میآیید اینجا با شور و شوق و اهتمام، فلان اشکال را ذکر میکنید، این یک فرصت است برای کشور، این یک ارزش است برای کشور. شوقی که جامعهی دانشجویی و جوان دانشجو برای برطرف کردن نابسامانیها دارند، یک فرصت است. حضور شورانگیز دانشجوها در حوادث گوناگون، چه در حوادث طبیعی، چه در حوادث سیاسی مثل همین راهپیماییها ــ قدس، بیستودوّم بهمن و امثال اینها ــ همهی اینها فرصتهای مهمّی است. اظهار نظرهای در مسائل سیاسی، اقتصادی، در برخی تصمیمها، اینها فرصت است. این اظهار نظرها فرصت است. نمیگویم درست است؛ حواستان باشد. ممکن است بعضیاش درست باشد، بعضیاش هم درست نباشد، امّا خود نفْس اظهار نظر، فکر کردن، روی مسئله اندیشیدن، این یک فرصت است برای کشور. البتّه آفاتی هم دارد؛ فعّالیّت دانشجویی نباید دچار آفات بشود؛ مواظب باشید. البتّه جوانها باور نمیکنند که پیرها هم یک وقت جوان بودند لکن خب ما هم تجربه کردهایم و ما هم میدانیم دورهی جوانی چه جوری است.
خطا و اشتباه در جوانی احتمال کمی ندارد، احتمالش زیاد است، موارد گوناگونی پیش میآید؛ مراقب باشید. باید آفات فعّالیّتهای دانشجویی را برطرف کرد؛ باید سالمسازی کرد.
دوقطبیسازی به وجود نیاید؛ فعّالیّتهای دانشجویی جامعهی دانشجویی را دوقطبی نکند، کشور را هم دوقطبی نکند؛ این یکی از مسائل بسیار مهم است. این دوقطبیگری خواست دشمن است.
باید واقعبینانه باشد. حالا مثلاً شما میآیید اینجا یک نسخهای را میدهید؛ خب این نسخه زمانبر است، هزینهبر است؛ ممکن است هزینهاش امکانپذیر نباشد، دمِ دست نباشد؛ اینها را باید توجّه کنید. یعنی فعّالیّت دانشجویی، مطالبهی دانشجویی باید همراه با واقعبینی باشد.
حتّیالمقدور همراه با ارائهی راه حلّ علمی و عملی باشد؛ اوّلاً راه حلّ علمی، [یعنی] عالمانه، اندیشمندانه؛ ثانیاً عملی، یعنی فقط روی کاغذ نباشد؛ کاری باشد که بشود کرد. هر کدام از شما وارد میدان عمل بشوید ــ که حالا درخواست بعضی از شماها هم همین بود که چرا جوانها را نمیآورند وارد محیطهای میانی، که البتّه باید بیاورند ــ نظرتان با حالا تفاوت خواهد کرد؛ [زیرا] واقعیّات را میبینید، مشکلات را میبینید، سختی کار را میبینید.
یک وقتی به امام مراجعه کرده بودند ــ زمان حیات مبارک ایشان ــ یک شکایتی از دولت کرده بودند. امام گوش کرد حرف آن بنده خدا را ــ آنطور که برای ما نقل کردند ــ بعد در جوابش فقط یک کلمه گفت؛ گفت: «آقا! ادارهی مملکت سخت است.» واقعاً سخت است.(۱۳) (اگر حالا همینطور با همدیگر بخواهیم دهنبهدهن بکنیم که کارها پیش نمیرود.) حرف مردم را باید گوش بدهند. حرف مردم کجا است؟ خب مردم در همهی مسائل که حرف ندارند، [ضمناً] یک حرف ندارند؛ باید فکر کنند، مطالعه کنند. حرف مردم سازوکاری دارد. حرف مردم همین است که الان وجود دارد؛ یعنی یک نفر را به عنوان رئیسجمهور انتخاب میکنند؛ این حرف مردم است. یک عدّهای را به عنوان نمایندهی مجلس انتخاب میکنند؛ این حرف مردم است. حرف مردم را اینجوری میشود فهمید دیگر.
حالا یکی از برادرها گفت رفراندوم؛ اینجوری گفتند که اگر چنانچه شما از اوّل در همهی مسائلی که پیش میآمد رفراندوم میکردید، حالا آن حسّاسیّت روی رفراندوم وجود نداشت. کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است؟ مگر همهی مردمی که در رفراندوم باید شرکت کنند و شرکت میکنند، امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور میشود رفراندوم کرد، در مسائلی که تبلیغات میشود کرد، از همه طرف حرف میشود زد؟ اصلاً یک کشور را شش ماه درگیر بحث و جدل و گفتگو و دوقطبیسازی میکنند برای اینکه یک مسئلهای رفراندوم بشود. در همهی مسائل رفراندوم بکنیم؟ یعنی قضایا اینجوری نیست که آدم اینجور ساده از رویشان [عبور کند].
یکی از آفتها شتابزدگی است. شتابزدگی نباید بشود. زبان دانشجو بلندگوی صرفاً مشکلات نباشد. نمیگویم مشکلات را نگویید امّا صرفاً مشکلات را نگویید. در کشور نقاط روشن خوبی وجود دارد؛ دانشجو آنها را هم بگوید؛ آن را هم بگوید، این را هم بگوید؛ یعنی جوری نباشد که صرفاً پخشکنندهی این چیزها [و مشکلات] باشد. تندخویی نباشد. سطحیگری نباشد. مشکل محلّی را ملّی نکنند. مثلاً گاهی اوقات میشود که در یک گوشهی کشور یک حادثهای پیش میآید، فلان تشکّل دانشجویی بیایند این را به صورت یک مسئلهی ملّی دربیاورند؛ این اشتباه است؛ این به ضرر کشور است. این فرار کردن از زیر بار مشکل نیست یا پاسخگویی به مشکل نیست؛ این به ضرر کشور است که یک مشکل محلّی را به یک مشکل ملّی تبدیل کنند.
قصد دانشجو دیده شدن نباشد؛ ببینید! این را من تأکید میکنم. نه شخص دانشجو، نه تشکّل دانشجویی اینجور نباشد که یک حرفی را بزند برای اینکه دیده بشود؛ این بیبرکت میکند کار را؛ حرف را بیبرکت میکند، بیاثر میکند؛ و البتّه ضرر هم دارد.
[دانشجویان] در فضای مجازی غرق نشوند. خب حالا فضای مجازی با همهی حرفهایی که از آن طرف و از این طرف گفته میشود، بالاخره در کشور وجود دارد؛ شبکههای اجتماعی وجود دارد، فضای مجازی وجود دارد. بعضیها نشستهاند که از طرف فضای مجازی، سیلوار، تحلیل و خبر و مطلب و مبنا به اینها داده بشود؛ این غلط است. شما روی فضای مجازی سوار شوید، شما فضای مجازی را هدایت کنید، از طرف شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی برود، نه بعکس. اینها آفت فعّالیّت دانشجویی است. دانشجوی باایمانِ دغدغهمند که گاهی از ما میپرسند وظیفهی ما چیست ــ گاهی مینویسند، گاهی میآیند دفتر با دوستان صحبت میکنند که انسان احساس میکند دغدغه دارند و میخواهند یک کاری انجام بدهند ــ یکی از وظایف همین است که کارهای مهمّ دانشجویی را، فعّالیّت دانشجویی را که یک فرصت مغتنمی است برای کشور و ارزشی است برای کشور، از آفاتش تخلیه کنند.
یک مطلب دیگر در مورد دانشجو: با اینهایی که عرض میکنم، نمیخواهم الان سؤالهای شما را پاسخ بدهم ــ یعنی من الان دنبال این نیستم، در این فضای محدود هم نمیشود این کار را کرد ــ من میخواهم شما حرکتتان را مبنائی کنید؛ یعنی با نگاه به افقهای بلندِ پیشِ رو حرکتتان را تنظیم کنید. شما اهل حرکتید؛ یعنی بهترین جوانهای کشور غالباً دانشجوهای ما هستند و شما دانشجوهای مؤمن میخواهید حرکت کنید. من میخواهم این مقصود تأمین بشود: نگاه به افقهای دوردست. از من میپرسند به نظر شما وظیفهی یک دانشجوی مطلوب و دارای همّت بلند و آیندهنگر چیست؟ جواب بنده این است: اوّل، ایجاد تحوّل در ذهن و در واقعیّت جامعهی خود؛ بعد، ایجاد تحوّل در ذهن و واقعیّت جهان. تعجّب میکنید؟ دانشجو مثلاً واقعیّت جهان را عوض میکند؟ تعجّب ندارد. شما امروز دانشجو هستید، امّا فردا همین دانشجوی امروز مدیر سیاسی است، ادارهکنندهی یک بخش مهمّی از کشور است. اینهایی که الان مسئولین کشورند، دیروز دانشجو بودند مثل شما، حالا الان مشغول ادارهی کشورند؛ مشغول ادارهی سیاسی، اقتصادی، دیپلماسی؛ دانشجوی امروز فیلسوف فردا است، محقّق فردا است؛ دانشجوی امروز فعّال فرهنگی یا مطبوعاتی و رسانهایِ مؤثّرِ فردا است؛ دانشجوی امروز رئیس فردا، مغز متفکّر فردا، عنصر اثرگذار فردا است. انسان بنا است همیشه که جوان و دانشجو نماند؛ شما امروز میتوانید جوری زمینه را آماده کنید که فردا که تبدیل شدید به این عناصری که گفتم، به معنای واقعی کلمه اثر بگذارید، هم ذهن جامعه را عوض کنید، هم واقعیّت جامعه را عوض کنید. امروز همه دارند میگویند دیگر ــ ما گفتیم، دیگران هم همه دارند میگویند ــ که دنیا در حال تحوّل است؛ این تحوّل را چه کسی به وجود میآورد؟ مغزهای متفکّر، آدمهای فعّال، دستاندرکاران کارهای بزرگ؛ تحوّل را اینها به وجود میآورند. او همین شما هستید؛ شما امروز دانشجویید، فردا همان کسی هستید که میتوانید آن تحوّل را به وجود بیاورید. بنابراین، توقّع ما این است که شما به آینده اینجوری نگاه کنید.
البتّه این کسی که میتواند فردا تحوّل ایجاد کند، لزوماً یک انسانِ پارسای برجستهی مؤمنِ وفاداری نیست؛ گاهی هم بعضیها منحرف میشوند. باید سعی کنید منحرف نشوید؛ باید سعی کنید در خطّ درست و صراط مستقیم الهی حرکت کنید؛ شما دارید به سمت آنچنان فردایی میروید. بنیهی خودتان را، بنیهی فکری را، بنیهی ایمانی را، بنیهی عقلانی را، در خودتان از امروز قوی کنید برای اینکه برای آنچنان فردایی آماده باشید. من اینجا به نظرم رسید چهار نکته هست: دین، خرد، علم، عزم. این چهار چیز لازم است. بنیهی دینی، بنیهی علمی، بنیهی عقلی، و بنیهی ارادی، عزمی؛ عزم راسخ، ارادهی راسخ؛ اینها را باید در خودتان قوی کنید. هر کس که در این کارها خودسازی بیشتری انجام بدهد، فردا امکان تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. بعضیها به قلّه میرسند؛ بعضیها ممکن است به قلّه نرسند، امّا در یک حدودی تأثیر میگذارند. بستگی دارد به اینکه شما چقدر خودتان را آماده کنید. این هم یک مطلب.
مطلب دیگر در مورد مجموعههای دانشجویی. خب وقتی میگوییم دانشجو، عنوان «دانشجو» یک سلسله عناوین را جلوی چشم ما متبادر میکند، به ذهن ما متبادر میکند. مثلاً وقتی میگوییم «دانشجو»، دانشطلبی، جوان بودن، پُرتحرّک بودن، نوطلبی، نوزایی، احساسات انساندوستانه مثل دشمنی با فساد، دشمنی با بیعدالتی و مانند اینها به ذهن انسان متبادر میشود، لکن از همهی اینها مهمتر، به نظر من داشتن یک زیربنای فکری است که اوّل هم به آن اشاره کردم. زیربنای فکری را باید محکم کنید، مستحکم کنید. ببینید؛ نمیخواهم بگویم که حالا فعلاً برنامههای دیگر را کنار بگذارید، بروید مشغول فکر کردن و مطالعه کردن [بشوید]؛ نه، اینها همزمان باید انجام بگیرد؛ یعنی مطالعه و فکر و خودسازی در حال عمل، شانس و اقبال پیشرفت بیشتری دارد تا اینکه آدم برود بنشیند، همهی کارها را تعطیل کند، فعّالیّتهای دانشجویی را تعطیل کند و [فقط] مثلاً کتابهای خوب را مطالعه بکند. با منابع دینی اُنس پیدا کنید، با متفکّران عمیق و امین ارتباط برقرار کنید. امروز در بین افراد متفکّر، علمای متفکّر، آدمهای خوبی داریم.
یک مطلب دیگری که اینجا یادداشت کردهام که بگویم، این است که در مورد شناخت نقشه و راهبرد دشمن، بِروز باید باشیم؛ همهی ما باید بِروز باشیم. البتّه بعضی هستند تا ما اسم دشمن را میآوریم عصبی میشوند که باز انداختند به گردن دشمنان خارجی! کأنّه وقتی که ما میگوییم: «ما دشمن داریم»، ضعف خودمان و سستیها و کمکاریهای خودمان را میخواهیم انکار کنیم؛ نه، اینها هست امّا آن را نباید فراموش کرد. دشمن وجود دارد، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم، چه بفهمیم، چه نفهمیم، دشمن وجود دارد، مشغول کار هم هست، دائم دارد کار میکند. پول خرج میکنند، امکانات فراهم میکنند، علیه جبههی حق دارند کار میکنند. ما غافل هم باشیم، او غافل نمیشود. «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»،(۱۴) امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میگوید. مَن نامَ لَم یُنَم عَنه! اینجور نیست که اگر شما در سنگر خوابت برد، در سنگر دشمن هم خواب غلبه کرده باشد و او هم خوابش برده باشد؛ نه. ممکن است شما خواب باشی، او بیدار باشد. بنابراین دشمن وجود دارد و نمیشود این را انکار کرد.
راهبرد دشمن این است که ما به خودمان بدبین بشویم. حالا یکی از برادرها اینجا راجع به مسئلهی امید صحبت کردند؛ البتّه صحبت خوبی هم بود، من رد نمیکنم آن صحبت را، امّا اینکه ناامیدی عمدتاً منشأ داخلی دارد، این را من قبول ندارم. بله، مشکلاتی در داخل حتماً وجود دارد و ما این مشکلات را میدانیم امّا اینجور نیست که این مشکلات، جوان دانشجوی پُرانگیزه را ناامید کند. جوان دانشجوی پُرانگیزه جور دیگری ناامید میشود؛ [آن وقتی که] استاد یا مثلاً فرض کنید فلان آدمی که تعهّدی ندارد، مینشیند پای دل جوان ــ به صورت فردی و البتّه همین کار به شکل دیگری به صورت جمعی و گسترده انجام میگیرد ــ که «شما به چه دلخوشیای اینجا درس میخوانی؟ ول کن برو»! به جوان مبارز [میگوید:] «شما با دلار قیمت فلان قدر، تورم چندسالهی فلان مقدار، به چه امید و به چه دلخوشیای اینجا درس میخوانی، کار میکنی؟». ناامیدی اینجوری وارد میشود؛ این اثر میگذارد. البتّه پاسخ جوان مؤمن و مبارز و آگاه و هوشمند بیلکنت و رسا است که «بله، مشکلات در کشور وجود دارد [امّا] من درس میخوانم برای اینکه بنا دارم دهها سال دیگر در این کشور عمر کنم، زندگی کنم و صدها سال دیگر فرزندان من و نوههای من و ذرّیّهی من و هممیهنان من در این کشور زندگی کنند؛ من میخواهم مشکلات را برطرف کنم؛ درس میخوانم برای اینکه مشکل را برطرف کنم؛ مبارزه میکنم برای اینکه مشکل را برطرف کنم»؛ جواب جوان مسلمان این است. امّا او، کار خودش را میکند و روی بعضیها تأثیر هم میگذارد. این حالا یک مثال.
یک مثال دیگر برای بدبین کردن ما به خود [این است که] رسانههای جورواجورِ بدخواه، اصرارشان این است که ثابت کنند ملّت ایران از اعتقادات دینی روگردان شده، از احساسات انقلابی روگردان شده. اصرار دارند؛ این را بارهاوبارها آنها میگویند، یک دنبالههایی هم اینجا دارند که اینها هم میگویند؛ در فضای مجازی میگویند، در روزنامه میگویند، در حرفهای گوناگون میگویند که «مردم از دین روگردان شدهاند». خب، تکرار میکنند، یک نفری که دچار غفلت باشد و فکر نکند، قبول میکند، باور میکند؛ امّا شب قدر شد، ناگهان شما میبینید جلسات امسال از پارسال پُرشورتر است؛ تضرّع و گریه و ابتهال(۱۵) و حضور جوانها و اشک جوانها در این جلسات از پارسال بیشتر است؛ [راهپیمایی] روز قدس میشود، جمعیّت از پارسال فشردهتر است؛ [راهپیمایی] بیستودوّم بهمن میشود، جمعیّت دو برابر پارسال است. یعنی خلاف آنچه او میگوید وجود دارد، امّا او وسوسهی خودش را میکند. من گفتم «مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس * اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس * مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاس»،(۱۶) «ناس» همینها هستند که دائم در حال وسوسهاند.
یک مثال دیگر؛ مثلاً فرض کنید چهار نفر سرمایهدار یا کارآفرین کشور را ترک کردند، پولشان را برداشتهاند و رفتهاند یک کشور دیگر. میگوید «آقا ببین! به چه امید شما میخواهی اینجا فعّالیّت اقتصادی بکنی؟ دارند میروند»! خب بله، چهار نفر رفتهاند، چهل نفر ماندهاند و دارند فعّالیّت میکنند. هزاران شرکت دانشبنیان دارد به وجود میآید، جوانها دارند به کار جذب میشوند؛ واقعیّتهای جامعه اینها است امّا دشمن سعی خودش را میکند برای اینکه همه را ناامید بکند. خب این طرّاحی دشمن است. پس توجّه بشود که امروز طرّاحی دشمن، بدبین کردن ما به خودمان است. [میخواهند] به خودمان بدبینمان کنند؛ به دولتمان بدبین بشویم، به محیط دانشجوییمان بدبین بشویم، به مردممان بدبین بشویم؛ نه، کشور دارد حرکت میکند، حرکت خوبی هم میکند.
[البتّه] نقص داریم؛ بنده در مقام توقّع شاید از بعضی از شماها بیشتر توقّع داشته باشم، و بیشتر هم اعتراض میکنم. حالا گاهی لزومی ندارد که انسان علناً حرف بزند امّا خب میگوییم، اعتراض میکنیم؛ امّا میبینیم که داریم پیش میرویم؛ کشور دارد پیش میرود بحمدالله. ما [قبلاً] اینهمه جوانِ مؤمن، فعّال، باانگیزه، خوشفکر، در کشور نداشتیم، [ولی] امروز داریم بحمدالله. خب این هم یک مطلب دیگر.
یک مطلب هم این است که خب جوان ایرانی، مورد کینهی دشمنان است؛ این را بدانید، این را جوانهای ما بدانند. هم شماها که بیشتر از دیگران این را توجّه داشته باشید، هم عموم جوانهای کشور بدانند: دشمن، استکبار، کارتلهای(۱۷) صهیونیستی که بر اروپا و آمریکا تسلّط دارند، اینها بلاشک با مسئولین جمهوری اسلامی خیلی بدند؛ دستشان برسد، تکّهپارهشان میکنند؛ امّا با جوانها بدترند؛ چرا؟ برای خاطر اینکه اگر شما جوانها و انگیزههای جوانها و جوانهای کشور نباشند، از دست مسئولین کشور کاری برنمیآید. کار را درواقع جوانها دارند انجام میدهند؛ حرکت و پیشرفت به دست جوانها است، لذا اینها از جوانها کینه دارند. از اوّل انقلاب تا امروز جوانها بودند که کارهای بزرگ را در جبهههای مختلف، میدانهای مختلف، به عهده گرفتند و پیش بردند. من این را بیشتر برای این میگویم که مسئولین کشور توجّه کنند و خوشبختانه توجّه هم میکنند؛ از خیلی از جوانها استفاده میکنند امّا باید بیشتر استفاده کنند. در میدانهای مختلف، جوانهای ایرانی کار کردهاند.
اینجا من یادداشت کردهام: در میدان مدیریّتهای دولتی ــ مدیر دولتی ــ جوانهایی از قبیل شهید موسیٰ کلانتری و شهید تندگویان [را داشتیم]؛ اینها وزیر بودند، همه جوان؛ یا شهید قندی، شهید عبّاسپور؛ اینها همه شهید شدند؛ اینها جوان بودند. اینها همه ــ اینهایی که من اسم میآورم؛ حالا میخوانم بعضیهای دیگر را ــ در دهههای بیست و سیِ عمر بودند، یعنی بین ۲۰ سال تا ۳۹ سال و ۴۰ سال. در میدان مدیریّت دولتی اینها بودند. مرحوم موسیٰ کلانتری گفت: من در صف دوّم، سوّم نماز جمعه نشسته بودم؛ یک نفر پهلوی من نشسته بود. صف جلو، شهید عبّاسپور ــ که او هم جزو وزرا بود و شهید شد ــ نشسته بود. گفت: این کس که پهلوی من بود، عبّاسپور را نشان داد و گفت که آقا، نگاه کن ببین وزیر آمده نشسته در صف نماز جماعت! ببین کار به کجا [رسیده]. اوایل انقلاب بود دیگر. شهید کلانتری که لهجهی ترکی قشنگی داشت گفت به او گفتم: من عجیبترش را به تو بگویم؛ من هم وزیرم!(۱۸) اینها وزرای خوبی بودند، مدیران خوبی بودند. در میدان نظامی، شهید همّت، شهید خرّازی، شهید بابایی، شهید حسن باقری، شهید شیرودی، شهید اردستانی، شهید صیّاد شیرازی ــ البتّه آن وقتی که صیّاد شهید شد سنّش بیشتر بود امّا آن وقتی که میجنگید، در همین سنینی بود که عرض کردم ــ اینها واقعیّت جنگ را عوض کردند؛ تبدیل کردند به دست قدرت جمهوری اسلامی علیه همهی متّحدین ارتجاع و استکبار.
در میدان هنر و ادبیّات، شهید آوینی، مرحوم سلحشور، مرحوم طالبزاده. البتّه اینها آخر عمرشان سنّشان بیشتر بود، امّا در همین جوانی خیلی کارها کردند، و امثال اینها که کم هم نیستند. در میدان علم و تحقیق، شهید تهرانیمقدّم، مرحوم کاظمی آشتیانی، شهید مجید شهریاری، شهید رضایینژاد، شهید احمدی روشن. جوانهای ما اینها هستند دیگر. این رشته تا امروز هم ادامه دارد، تا همین دورهی شماها، در همین زمان معاصر شما، شهید حججی، مصطفیٰ صدرزاده، آرمان علیوردی، روحالله عجمیان. اینها برجستهاند، نقطههای واقعاً برجستهاند. هزارها، دهها هزار، صدها هزار جوانِ ایرانیِ مسئولیّتشناس امروز وجود دارند؛ اینها موتور حرکتند، اینها موتور پیشران حرکت کشور و حرکت نظامند، هر کدام در یک بخشی. همهی شما، یکایک شما، باید اینجوری باشید. نمیگویم شهید بشوید، خدا کند شهید نشوید ــ البتّه در پیری اشکال ندارد؛ هفتاد هشتاد سالتان که شد، آنوقت شهید بشوید، امّا فعلاً تا جوانید کارتان داریم، شهید نشوید ــ امّا مثل شهیدها زندگی کنید، واقعاً مثل اینها زندگی کنید، مثل اینها حرکت بکنید. با این مجموعه، قدرتهای شیطانی خیلی مخالفند.
جوانهای عزیز! راه روشن را با جدّیّت دنبال کنید؛ راه روشن انقلاب و اسلام و کشور و نظام و مانند اینها را با جدّیّت دنبال بکنید؛ کشور به شماها نیاز دارد. [در این راه،] احتیاج دارید به آرمانخواهی ــ یکی از این چند چیزی که واقعاً به آن نیاز است، آرمانخواهی است ــ احتیاج دارید به امید، احتیاج دارید به عقلانیّت. این [جور] است. آرمانخواهی یعنی همان [نگاه به] افقهای دور که اشاره کردم؛ این اگر نباشد، [حرکت] امکان ندارد؛ «آرمانخواهی» موتور پیشران حرکت است؛ «امید» سوخت این موتور است؛ اگر امید نباشد، این موتور حرکت نمیکند، آرمانخواهی در دلش میماند و غصّهاش را میخورد اگر امید وجود نداشته باشد؛ «عقلانیّت» هم فرمان این موتور است؛ باید با عقلانیّت فکر کنید و خردورزی کنید و پیش بروید.
در مورد دانشگاه من حرف زیاد دارم، شماها هم یک اشارهای کردید و حرفهایتان درست است، اشکالاتتان وارد است. من میخواهم این را بگویم که کمبودِ نقشهی واقعاً جامعِ علمی، امروز نقیصهی بزرگ دانشگاه ما است. ما نمیدانیم توزیع دانشجو بر حسب رشتههای علمی بر چه اساسی صورت میگیرد. این رشتههای علمی باید مورد نیاز کشور باشد، باید به درد کشور بخورد. چه تعداد دانشجو در فلان رشته لازم داریم؟ اینها باید فکر بشود، باید کار بشود. اینها را من از وزیر محترم علوم(۱۹) ــ لابد اینجا هستند ــ میخواهم که دنبال کنند و این یکی از مهمترین کارهای شما است که باید انجام بگیرد. بعضی از رشتههای علمی در ایران هست که مورد نیاز نیست، شغلش هم وجود ندارد؛ خب چه فایدهای دارد؟ بعضی از کارهای دانشگاهی و رشتههای دانشگاهی هست که اصلاً وجودش [ضرورتی ندارد]. ما الان شاید چند صد هزار دیپلمِ آمادهی به کار داریم که میتوانند در بخشهای مختلف مشغول به کار بشوند؛ اینها را میآوریم داخل دانشگاه، بعد از مدّتی چند صد هزار کارشناس یا کارشناس ارشدِ بیکارِ متوقّعِ عصبانی تحویل کشور میدهیم! فکر کنیم ببینیم چه چیزی لازم داریم، بر حسب نیازمان حرکت بکنیم. اگر ما فارغالتّحصیلی داریم که شغل ندارد، باید بدانید نظام تعلیم و تربیت ما اشکال دارد. اگر کسی برای فایدهی کشور تحصیل میکند، باید شغلش آماده باشد. اگر فارغالتّحصیل داریم امّا شغل ندارد، پیدا است که این دانشجو گرفتن با نظام و با محاسبهی درست انجام نگرفته.
خب، وقت تمام شد و حرفها خیلی زیاد است؛ شما را دوست داریم و برایتان دعا میکنیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
به مناسبت عید سعید فطر(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الارضین.
تبریک عرض میکنم عید سعید فطر را به همهی حضّار محترم این جلسه، رؤسای محترم قوا، مسئولان محترم، سفرا و نمایندگان کشورهای اسلامی که اینجا تشریف دارند و به همهی ملّت ایران که حقیقتاً با رفتار خود، با مجموعهی کردار شایستهی خود در ماه رمضان، شایستهی تبریکند و به همهی مسلمانان عالم و به همهی امّت اسلامی؛ امیدواریم خدای متعال این عید را بر همه مبارک کند.
ماه رمضان، زمینهی نزدیک شدن دلها به یکدیگر است؛ همهی عوامل در ماه رمضان کمک میکنند که دلهای آحاد مردم به هم نزدیک بشود؛ چه در داخل یک کشور، چه در مجموع امّت اسلامی. اوّلاً این رقّتی که روزه ایجاد میکند یا دعا و توسّل ایجاد میکند یا تلاوت قرآن ایجاد میکند، خودش مایهی نزدیکی دلها است. یا تقوا ــ که همانطور که آقای رئیسجمهور در بیاناتشان اشاره کردند و به تعبیر خوب ایشان، سرّ روزه تقوا است ــ دلها را به هم نزدیک میکند. به نظر ما مسئولان کشورهای اسلامی باید از این فرصت استفاده کنند برای ایجاد اتّحاد و نزدیکی آحاد امّت اسلامی. امروز مشکل ما تفرّق است؛ با اینکه قرآن نهی کرده است از تفرّق: وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ تَفَرَّقوا وَ اختَلَفوا،(۲) و امر کرده است به اتّحاد: وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقوا،(۳) با این وجود، ملّت اسلام و امّت اسلام متفرّقند. بله، عقاید مختلفی وجود دارد، مذاهب مختلفی وجود دارد، سلایق مختلفی وجود دارد؛ خب باشد. این سلایق مختلف نباید موجب بشود که ما از نعمت بزرگ اتّحاد امّت اسلامی محروم بشویم. امروز اگر امّت اسلامی که نزدیک دو میلیارد جمعیّتند و در مهمترین و حسّاسترین نقاط جغرافیایی عالم متفرّقند، با هم متّحد بودند، کشورهای اسلامی خیرات بمراتب بیشتری را به دست میآوردند. اگر این اتّحاد به هر اندازه به وجود بیاید، طلیعهی حلّ مشکلات دنیای اسلام آشکار میشود، و ممکن میشود که ما مشکلات دنیای اسلام را حل کنیم.
الان دنیای اسلام دچار مشکلات فراوان است؛ دچار اختلاف است، دچار درگیری است، دچار خونریزی است، دچار وابستگی است، دچار فقر است، دچار کمدانشی است؛ اینها گرفتاری است برای امّت اسلامی. اگر به هم نزدیک بشویم، حلّ این مشکلات ممکن خواهد شد، بلکه آسان خواهد شد.
یکی از اساسیترین مسائل امروزِ دنیای اسلام، مسئلهی فلسطین است. اگر نگوییم در رأس مسائل، لااقل یکی از مسائلی که در رأس مشکلات دنیای اسلام قرار دارد، مسئلهی فلسطین است. البتّه امروز بحمداللّه شاهد افول تدریجی رژیم غاصب هستیم؛ این را در دنیا همه دارند میبینند. رژیم غاصب در حال افول تدریجی است؛ سرعتش هم روزبهروز بیشتر میشود. چند سال است این افول شروع شده امّا اخیراً سرعتش بیشتر شده؛ این فرصت خیلی بزرگی است.
مسئلهی فلسطین یک مسئلهی صرفاً اسلامی نیست، یک مسئلهی انسانی است؛ یعنی در دنیا هر کسی ــ چه مسلمان، چه غیر مسلمان ــ واقعیّتهای حوادث فلسطین را بداند، با رژیم غاصب طرف خواهد شد، مقابله خواهد کرد. امسال که بخشی از جنایات رژیم غاصب فلسطین یعنی رژیم اسرائیل و برخی فجایعی که ایجاد کرده بودند، برای دنیا آشکار شد، دیدید که اجتماعات مردم و تظاهرات مردم در روز قدس، دیگر مخصوص دنیای اسلام نبود؛ یعنی در غیر دنیای اسلام هم، حتّی در اروپا، حتّی در خود آمریکا، خیلیها تظاهرات کردند، از فلسطینیها حمایت کردند؛ قضیّه اینجور است؛ مسئله، مسئلهی انسانی است. چطور میشود که یک فرد اروپایی که دولتش دلبسته و وابستهی به رژیم صهیونیستی است، به نفع مردم فلسطین و علیه رژیم صهیونیستی در خیابان شعار بدهد؟ این قضیّهی خیلی مهمّی است.
چرا اینجور شده؟ من به شما عرض بکنم که به برکت مقاومت مردم فلسطین است. این مقاومت درونیِ مردم فلسطین عامل اصلی این پیشرفتها است. هر چه این مقاومت بیشتر بشود، رژیم صهیونیستی ضعیفتر خواهد شد، فجایعش آشکارتر خواهد شد. این وضع فلاکتباری که امروز رژیم صهیونیستی دارد ــ که وضع امروزِ رژیم صهیونیستی واقعاً فلاکتبار است ــ ناشی از ایستادگی جوانهای فلسطینی است؛ سختی را به جان میخرند، خطر را به جان میخرند؛ در قدس آن جمعیّت عظیم اعتکاف میکنند، جوانها در شهرهای مختلف کرانهی باختری در مقابل نظامیان مسلّح و خبیث صهیونیستی میایستند، فداکاری میکنند امّا پیش میبرند؛ تا حالا پیش بردهاند، بعد از این هم همینجور خواهد شد. به نظر بنده اینجور است که امروز قدرتِ بازدارندگی رژیم صهیونیستی به پایان رسیده؛ همان چیزی که دهها سال پیش، شاید حدود شصت سال قبل از این، بِنگوریون ــ یکی از مؤسّسین اصلی رژیم صهیونیستی و نخستوزیر این رژیم ــ هشدار داد. او گفت که هر وقتی قدرت بازدارندگی ما به پایان برسد، رژیم ما مضمحل خواهد شد. قدرت بازدارندگی الان به پایان رسیده یا نزدیک به پایان است. خودشان هم میدانند، خودشان هم میفهمند که اضمحلال و انحلالشان نزدیک است، اگر اتّفاقی رخ ندهد؛ این به برکت مقاومت است؛ این به برکت این است که جوان فلسطینی توانست قدرت بازدارندگی دشمن خودش را مدام ضعیف کند، کم کند، کم کند، نابود کند.
بنابراین راهبرد امروز دنیای اسلام دربارهی فلسطین چه چیزی باید باشد؟ راهبرد امروز دنیای اسلام دربارهی فلسطین باید کمک به آن نیروی داخلی فلسطین باشد. جبههی مقاومت هر جا هستند، تلاشهایشان البتّه ارزشمند است؛ مثل خود ما که ایستادهایم پای مسئلهی فلسطین. جبههی مقاومت تلاششان ارزشمند است؛ این تلاشها باید متمرکز بشود در تقویت عناصر مبارزی که در داخل فلسطین دارند مبارزه میکنند و جان خودشان را به خطر میاندازند و خطرپذیری میکنند.
نکتهی آخر هم این است: واقعاً این نکته را باید توجّه کرد که علّت اعتلای مبارزات داخل فلسطین چیست؟ گرایش به اسلام. ما قبل هم دیده بودیم دیگر؛ آن وقتی که گرایشات اسلامی در بین گروههای فلسطینی مطرح نبود ــ حالا بعضی کمونیست بودند، بعضی کمونیست هم نبودند امّا اسلامی هم نبودند ــ این پیشرفتها وجود نداشت. از وقتی گرایش اسلامی در میان مبارزان فلسطینی به وجود آمد، و از وقتی این گرایش همینطور روزبهروز اوج گرفت تا امروز، پیشرفتها در مبارزهی فلسطینیها به این شکل حاصل شد، به دست آمد. پس عامل موفّقیّت، اسلام است، اسلام؛ دشمن هم این را فهمیده لذا میبینید در دنیا اسلامستیزی میکنند. همه اسلامستیزی میکنند؛ انواع و اقسام کارها. البتّه این اسلامستیزیها به جایی هم نخواهد رسید: اَم یُریدونَ کَیداً فَالَّذینَ کَفَروا هُمُ المَکیدون؛(۴) آنها تلاشهایی میکنند امّا خدای متعال تلاشهای آنها را باطل خواهد کرد. امروز وظیفه این است. جمهوری اسلامی این وظیفه را از اوّل تشخیص داد؛ امام بزرگوار پیشگام و پیشقدم در این راه بود. امام بزرگوار مسئلهی فلسطین را مسئلهی اوّل یا جزو مسائل اوّل دنیای اسلام میدانست. از اوّلی هم که جمهوری اسلامی تشکیل شد، این حرکت در جمهوری اسلامی آغاز شد و بحمداللّه ادامه هم دارد. و امیدواریم ملّت عزیز ما، مردم ما، جوانان ما، ببینند آن روزی را که مسلمانها از همهجای دنیا میتوانند آزادانه در قدس نماز بخوانند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ما از اوّلِ انقلاب دوگونه انقلابي داشتيم و انقلابيون ما دو گونه نقش ايفا کردند.
بعضي از انقلابيون، انقلابيونِ مثبت بودند؛ بعضي از انقلابيون هم انقلابيون منفي بودند.
در اوايل انقلاب، انقلابىِ منفي به آن انقلابيهايي ميگفتيم که از ميدان کار و تلاش و حرکت، آنجايي که دردسري داشت، عقب ميکشيد.
انقلابي بود، اما انقلابىِ وجاهتطلب و راحتخواه؛ انقلابياي که ميگفت من مبارزهام را قبل از انقلاب کردهام، اکنون ديگر ميخواهم احترام شوم. بنابراين، چنين کساني به ميدان خطر و دردسر و آنجايي که چهار نفر آدم از انسان گلهمند ميشوند، وارد نميشدند.
يک عدّه هم انقلابىِ مثبت بودند. حاضر بودند آبرويشان را هم خرج کنند. آنجايي که فکر ميکردند وجودشان ميتواند کمکي بکند، با همه وجود حاضر بودند.اگر جبهه بود، يکطور؛ اگر دانشگاه بود، يکطور؛ اگر ميدان فرهنگي يا سياسي بود، وارد ميدان ميشدند.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر حسین ظفری، پژوهشگر پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است، وی دکتری آیندهپژوهی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرده و در حال حاضر مدیریت مرکز جنگ نرم و رسانه دانشگاه امام حسین (ع) را بر عهده دارد. ظفری معتقد است که کشورهای توسعهیافته با ظلم و ستم به کشورهای توسعهنیافته به پیشرفت رسیدند و این باعث عقبماندگی آن کشورها شد، اما ما برخلاف کشورهای توسعهیافته حاضر هستیم علم و دانش خود را در اختیار کشورهای مظلوم قرار دهیم و همین باعث تفاوت گفتمانی ما در واژه پیشرفت و توسعه است.
گفتوگو را با این مقدمه و سوال شروع میکنیم که وقتی درباره پیشرفت صحبت میشود، معنای مد نظر ما از این کلمه چیست؟ زمانی که عنوان میشود ایران در حوزههای مختلفی پیشرفت کرده است -چون نمیخواهیم از کلمه توسعه استفاده کنیم- یعنی چه اتفاقی در کشور رخ داده است؟ و تفاوت کلمه پیشرفت با توسعه چیست؟
ظفری: موضوع توسعه از یک زمانی به بعد در دنیا خیلی موردتوجه قرار گرفت و حتی سازمان ملل نیز موضوع توسعه پایدار را در دستور کار خود قرارداد و بر آن تأکید داشت؛ توسعه مجموعهای از نظامات بههمپیوسته بود و باعث شد تا کشورهایی غیرتوسعهیافته که از این شکل معنا استفاده کردند، برایشان پیامدهای منفی ایجاد شود؛ به این شکل که با استفاده از این مدل توسعه برای بسیاری از آنها فضای حاشیهنشینی در شهرها به وجود آمد، له شدن برخی از اقشار آسیبپذیر آشکار شد، زاغهنشینی به وجود آمد؛ حتی در کشور ما نیز یکی از تئوریهای توسعه این بود که عملاً برخی از اقشار آسیبپذیر ممکن است زیر چرخهای توسعه له شوند و اتفاقاً در دهههای قبل برخی از مسئولین عالیرتبه کشور این موضوع را علناً مطرح کردند و این ادامه تفکر توسعهای بود که در جهان مطرحشده بود و اغلب کشورها نیز با این پیامدهای توسعه دستبهگریبان شدند و این فقط مخصوص کشور ما نبوده است.
یعنی اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی که توسعه مبنای حرکت آنها بوده، افراد زاغهنشین زیست میکنند؟
ظفری: بله؛ از خود آمریکا بهعنوان یک کشور توسعهیافته تا بسیاری از کشورهای اروپایی، تا اندازه قابل قبولی افراد کارتون خواب، حاشیهنشین و فقیر وجود دارد. حتی در برخی از کشورها مانند هند و چین که میخواستند بهسرعت توسعه خود بیفزایند، مجبور بودند کار ارزان ایجاد کنند تا با کار کردن این افراد سرعت قطار توسعه افزایش پیدا کند، بهتبع آن تعداد فقرا و افراد حاشیهنشین هم در این کشورها رشد یافت. میبینید که مفاهیم حول موضوع توسعه شکل میگیرد که پیامدهای خطرناکی به دنبال دارد.
رهبری میگفتند که ما میخواهیم توسعه پیدا کنیم، اما نکات منفی آن را نمیخواهیم داشته باشیم- ذهنها به سرعت به سراغ مدلهای غربی میرفت؛ لذا رهبری برای آنکه آن همانندسازی واژه توسعه را در ذهنها بشکند، از واژه پیشرفت استفاده کردند و در کنار آن از یک جامعه نوین و تمدن اسلامی مثال آوردند؛ جامعهای که در یک سطح بالای علمی قرار دارد، عدالت در جامعه موج میزند، ثروت بهصورت عادلانه توزیع میشود و خلاصه اینکه یک سری المانهایی را مطرح کردند و افزودند که اگر میخواهید به سمت این جامعه حرکت کنید، باید به آن سمت پیشرفت و حرکت با شتاب و روبهجلو داشته باشید؛ لذا کلیدواژه پیشرفت با نظامها و مفاهیم معنایی حول خودش در برابر توسعه با مضرات خودش شکل گرفت و به نحوی در یک تعریف ابتدایی و ساده میشود اینگونه گفت که پیشرفت، توسعه بدون مضرات آن است.
شما فرمودید پیشرفت یعنی توسعه بدون مضرات آن و تعدادی ویژگی مثلاً عدالت در تقسیم ثروت و... برای آن ذکر کردید؛ احساس میشود که در حال ترسیم آرمانشهری هستید که در این چهار دهه از عمر انقلاب نه تنها به آن نزدیک نشدیم، بلکه با آن فاصله پیدا کردهایم. از آنطرف با گسترش رشد رسانهها بهراحتی میشود با سبک زندگی کشورهای اروپایی و حتی کشورهای همسایه آشنا شد و آنها را رصد کرد، علاوهبر آن روایت افرادی که در کشورهای دیگر در حال زندگی هستند، گویا ذهنیت کاملاً متفاوتی از زندگی در غرب با فرمایشات شما است.
ظفری: به اعتقاد من توسعه کشورهای دیگر بهواسطه عقبماندگی و بدبخت کردن کشورهای دیگر اتفاق افتاده است. اصل ماجرا این است که ابرقدرتهای جهان دنیا را به کشورهای توسعهیافته، کمتر توسعهیافته و جهان سوم تقسیمبندی میکنند. تمام پیشرفتهای کشوری مانند آمریکا بهواسطه ظلمی بوده که به سایر کشورها رسیده است و این توسعه از غارت و بیچاره کردن کشورهای بهاصطلاح جهان سوم بهدست آمده است. اینهمه قدرت حاصل استفاده نیروی انسانی کشورهای ضعیفتر، استفاده از منابع طبیعی آنها در خدمت پیشرفت کشورهای توسعهیافته بوده است و این را میشود بهراحتی در یک اشل و مدل جهانی مشاهده کرد.
چرا برخی از کشورهای آفریقایی که سرشار از منابع طبیعی و معدن هستند، هنوز در یک عقب ماندگی به سر میبرند؟ بهتر است بگوییم عقب نگه داشته شدهاند و با استفاده از ثروت این کشورها، اروپاییها و آمریکاییها به توسعه رسیدهاند. حالا همین توسعه و قدرت در خود آن کشورها نیز به برخی افراد میرسد و اقشار ضعیف آن کشور در عقبماندگی قرار دارند. به عنوان مثال چرا در زمان کرونا تعداد فوتیهای کشوری مانند آمریکا بسیار بالا بوده است؟ آیا آمریکا از نظر پزشکی کشوری عقبمانده است و به علم و وسایل روز پزشکی دسترسی ندارد؟ تجهیزات بیمارستانی ضعیفی دارد؟ به واکسن کرونا دسترسی ندارد؟ خیر؛ به خاطر اینکه فرد مبتلا به کرونا اگر بیمه درمانی نداشته باشد، اگر پول به اندازه کافی نداشته باشد، هیچ بیمارستانی آن را پذیرش نمیکند و برای دولت نیز اهمیتی ندارد که آن فرد فوت شود! حال دوران کرونا را در ایران مقایسه کنید که علاوه بر واکسن رایگان، ماسک و انواع وسایل شوینده و بهداشتی به افراد کم بضاعت داده شد. اما در بسیاری از کشورها اینگونه نیست و به تعبیری یا شما انسان توسعه یافته هستید و میتوانید از امکانات استفاده کنید و یا عقبماندگی شما و حتی مرگ شما دور از دسترس نیست و این معادله در بسیاری از کشورهایی که از مدل توسعه استفاده میکنند، جاری و ساری است. در کشور ما نیز اگر حاشیهنشینی و زاغهنشینی رواج پیدا کرده، بدون شک از همین مدل پیروی کردهایم و حاصل تفکر توسعهای بوده که سالها در کشور ما وجود داشته است؛ لذا این مدل توسعهیافتگی که در برخی کشورها رواج پیدا کرده به قیمت خوشبختی بعضیها و بدبختی و بیچارگی اقشار دیگر است. ما هنوز با آن مدل پیشرفت خیلی فاصله داریم و تمام بودجهریزی و ساختار سازمانها و نهادهای مختلف کشورمان هنوز بر اساس همان مدل توسعه شکل گرفته است که نتایج آن را داریم میبینیم.
با این اوصاف آیا ما در حوزه پیشرفت در مرحله تئوری و نظریه قرار داریم یا در حوزههای مختلفی مانند موشکی و فناوری به دستاوردهایی هم رسیدهایم که میشود از آنها به عنوان مصداق پیشرفت نام برد؟
ظفری: در حوزههایی که ما از مدلهای مرسوم توسعه به صورت آگاهانه پیروی نکردهایم و یا این مدلها را در اختیار ما قرار ندادهاند و ما به ناچار از مدلهای بومی خودمان استفاده کردهایم، درنتیجه از دل آنها مدلهای پیشرفت استخراج شده است. مثلا در حوزههای دفاعی و نظامی که رسما سالها است که مورد تحریم کشورهای پیشرفته قرار داریم و همین باعث شد که ما به سراغ مدلهای خودمان گام برداریم و دیدیم که چگونه در این حوزهها امروزه به سطوح عالی پیشرفت در دنیا رسیدهایم. امروزه ورود ما در برخی حوزههای نظامی معادلات قدرت را به هم ریخته است.
حوزه هستهای مورد دیگری از تحریم جهانی علیه ما بود؛ ما ناچار بودیم که علم و دانش این حوزه را به دست آوریم. حوزه نانو و برخی فناوریهای پزشکی نیز از مصداقها و مثالهای پیشرفت جمهوری اسلامی است. اما متاسفانه در حوزه اقتصاد هنوز داریم از مدلهای غربی استفاده میکنیم؛ مدلهای شکست خوردهای که مادامی که از اینها استفاده میکنیم، وضعیتما همین است و مشخص نیست تا چه زمانی باید از این مدلهای معیوب استفاده کنیم.
وقتی حوزههای مختلف پیشرفت را بررسی میکنیم و مثال میآوریم که در بخشهایی مثل ساخت فلان موشک جزء سه کشور برتر دنیا هستیم و یا در حوزه مثلاً عمل قرنیه جزء دو کشور برتر دنیا هستیم. حالا سؤال اینجاست که پیشرفت ما در این حوزهها با آن چند کشور خاص چه تفاوتی دارد؟ سؤال من از این بابت است که بیشتر با معنا و شاخصههای این کلیدواژه آشنا شویم.
ظفری: تفاوت اساسی آن در این است که ما برخلاف آن کشورها دانش، علم و فناوری خود را به کشورهایی که به آن احتیاج دارند، میدهیم.
فرآیند انتقال آن به چه صورت است؟
ظفری: حالا بسته به آن علم و دانش ممکن است در سطحی رایگان و در سطحی دیگر خیر، ولی آن کشورها حتی با پول هم این علم و دانش را به ما نمیدهند! بهعنوانمثال من با یکی از دانشمندان هستهای صحبت میکردم و ایشان اظهار میکرد که فقط ۵-۴ کشور به این علم دست پیداکردهاند و آنها دیگر اجازه نمیدهند که این علم در اختیار کشور دیگری قرار بگیرد و در اظهارنظر جالبی میگفت که این کشورهای آژانس و عضو NPT که اصرار دارند ما تمام دوربینهایمان را مدام روشن نگهداریم، از روش خاص ما غنیسازی ۶۰ درصد را یاد گرفتهاند و حالا این ۵-۴ کشور نه تنها این علم را در اختیار سایر کشورها قرار نمیدهند بلکه اجازه نمیدهند که کشوری بهجز خودشان به این علم دست پیدا کند.
همه ماجرای دعوا بر سر این است که ما با علم نظامی و موشکی خود معادلات قدرت را برهم زدهایم. مثلاً آنها یک ناو ۱۰۰۰ متری میسازند که هلیکوپتر و جت جنگی از روی آن بلند میشود؛ درصورتیکه ما ۱۰۰ قایق کوچک تندرو میسازیم و آنها را در برابر این ناو قرار میدهیم بهنحویکه برای او اصلاً بهصرفه نیست که یکی از موشکهای گرانقیمت خود را برای شلیک به این قایقها خرج کند، ولی برای ما بهصرفه است که با این قایقهای کوچک به این ناو شلیک کنیم. ماجرای غزه هم همین است، آنها در برابر سپر و گنبد آهنی اسرائیل بارانی از موشکهای کوچک پرتاب میکنند و همینکه نیمی از آنها نیز از این سپر عبور کند، باز برنده این ماجرا غزه است. البته همه اینها صرفاً در حوزه نظامی نیست، بلکه ما امروزه قطب تروریسم پزشکی منطقه هستیم.
این علم را به هرکسی که بخواهد آموزش هم میدهیم. در حال حاضر مستشاران ما در سوریه و عراق در کنار مستشاران آمریکایی حضور دارند و دانشی که ما در اختیار آنها میگذاریم را در مقایسه با دانش آمریکاییهایی در نظر بگیرید که هیچوقت در اختیار عراقیها و سوریها قرار نمیگیرد؛ لذا تفاوت دیدگاه و نگاه ما در تعریف کلیدواژه پیشرفت از همینها سرچشمه میگیرد.
اگر قرار باشد این حوزههای پیشرفت در سایر بخشها نیز تسری پیدا کند، حاکمیت میتواند چه نقشی داشته باشد و از طرفی مردم میتوانند چه کمکی در این راه داشته باشند؟
ظفری: به اعتقاد من مفهوم قدرت از سال ۵۷ در دنیا یک تکان اساسی خورد هرچند خود ما هم آنقدر شفاف و درست نفهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است، اما در دنیا پس لرزههای آن قابل مشاهده بود. خیلیها بر این باورهستند که قدرت یک جامعیت و مرکزیتی دارد که از آنجا به سایر بخشهای کشور تسری پیدا میکند؛ جایی که لابیهای سیاسی و زد و بندهای قدرت در آنجا رخ میدهد و در این پایین هم توده مردم به عنوان مورچههای کارگر هر روز در حال کار کردن هستند و از هیچ پیامدی اطلاع ندارند! امام خمینی(ره) این فضا را تغییر داد و گفت که قدرت یک سری ریزبردارهای مردمی است که وقتی اینها در کنار یکدیگر قرار میگیرند، یک کلان بردار قدرت را تشکیل میدهند که این میتواند هر چیزی را تخریب و یا بسازد؛ لذا قدرت در یک جا متمرکز نیست و توزیع شده در آحاد جامعه است.
به عنوان مثال موضوع امنیت را میشود از دو طریق حلوفصل کرد؛ یکی اینکه سازمانهای امنیتی مثل سیا و امآیسیکس راه بیاندازید و راه دیگر این است که از طریق کمیتههای مردمی آن را کنترل کنید. امنیت از آن موضوعاتی است که معمولا قابل واگذاری به مردم نیست، اما امام این کار را انجام داد. مثال دیگر این موضوع، سازندگی است که در مرحله اول سازمانها و وزارتخانههایی مانند: راه و شهرسازی اقدام به ساخت مسکن کنند و راه دیگر هم این بود که امام آن موقع حسابی به نام ۱۰۰ افتتاح کرد و از همه مردم خواست که از هر طریقی که میتوانند این حساب را خودشان پر کنند و با پول آن خانه ساخته شود و یا با دستور امام نهادی به نام جهاد سازندگی شکل گرفت تا روستاها آباد شوند؛ یعنی این ریز بردارها وقتی در یک مسالهای متمرکز میشد، آن مساله به صورت کامل به دست خود مردم حل میشد.
درنتیجه اینجاست که این نقشها به صورت کامل مشخص میشود و نقش حاکمیت از مدیریت کاملا دولتی غیر مردمی باید به سمت مدیریت کاملا مردمی تغییر و به آنها اعتماد کند. حاکمیت میتواند نقشهای خودش را به مردم واگذار کرده و به آنها اعتماد کند و به نحوی زمینه را برای مردمسالاری دینی آماده کند. باید همه نقشها از تصمیمگیری، نظارت و اجرا کاملا به مردم واگذار شود و دولت اعلام کند که هرجا مردم نمیتوانستند مسالهای را حل کنند، آن وقت من دخالت میکنم و مردم هم باید در همه مسائل مشارکت کنند تا کارها به صورت مردمی جلو برود.
و البته الان این مدلی که فرمودید کاملا برعکس انجام میشود و بهاین شکل که همه چیز به دست دولت و حاکمیت در حال انجام است و هرجا که دولت دیگر نتوانست آن کار را انجام بدهد، مردم پای کار میآیند تا آن مساله حل شود.
ظفری: بله در برخی بخشها مانند اقتصاد به این شکل است که فرمودید و حتی بدتر که اصلا به مردم اجازه هیچ دخالتی داده نمیشود!